Sebuah peradaban yang identitas dan landasan aslinya adalah materialisme dan pragmatisme tidak akan dapat menciptakan kemenangan dan kebahagian manusia.
Shabestan News Agency, dengan memperhatikan permasalahan-permasalahan yang telah dikemukakan sebelumnya; harus diperhatikan bahwa ruang dan keadaan mewujudkan peradaban, berada dalam satu proses yang panjang dan terbentuk secara berkelanjutan.
Dalam proses terwujudnya peradaban, terdapat unsur-unsur penting, kemandirian dan mementingkan terwujudnya pendekatan ini. Keloyoan dan kurang sabar dalam proses mewujudkan peradaban ini, maka harapan dan keinginan ini tidak akan tercapai.
Kami meyakini, sebuah peradaban yang identitas dan landasan aslinya adalah materialisme dan pragmatisme tidak akan dapat menciptakan kemenangan dan kebahagian manusia. Pendekatan-pendekatan materialisme semata; adalah makna yang disebutkan oleh Al-Qur'an dalam pembahasan orang-orang kafir.
Ketika dikatakan kepada mereka jauhkanlah diri kalian dari mencintai dunia dan menyembah dunia; mereka berkata “yaitu kehidupan ini tidak lain hanyalah beberapa hari yang telah kami hidup di dalamnya dan mengharuskan pada kesempatan dan waktu-waktu ini kita harus menikmatinya.”
Namun prinsip-prinsip islami pada bab mahiyat dan esensi sebuah peradaban atau mewujudkan peradaban baru islami secara keseluruhan berbeda dengan prinsip-prinsip materialisme dan pandangan dunia Barat.
Hasil yang dapat dilihat dari peradaban ini adalah ekspansi kekuasaan dan gila kekuasaan dunia sekuler Barat di sepanjang sejarah, yaitu perampasan dan perampokan kekayaan-kekayaan dan sumber daya alam bangsa-bangsa yang terzalimi dan dijajah. Para pengklaim peradaban dunia dan pemimpin-pemimpin diktator mereka semua meyakini bahwa mereka tidak akan mengambil harta orang lain kecuali dengan cara menjajah bangsa-bangsa dan negara-negara lain.
قابلیت های تمدن اسلامی برای جهانی شدن
خبرگزاری شبستان: داعیه داران تمدنی جهان و سردمداران زّر و زور، همگی بر این عقیده اند که منافع شان جز با زیر پا گذاشتن ملّت ها و کشورهای دیگر محقق نمی شود؛ مدعیان مدیریت جامعه بین المللی این حجم از ثروت و منابع را چگونه به دست آورده اند؟
به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان، بررسی و تحلیل پروسه دستیابی به مختصات تمدن نوین اسلامی و نیز تشریح چرایی و چگونگی پیاده سازی این معنا در چارچوب فکری و نظری جامعه اسلامی، مقولاتی اند که ما را بر آن داشتند تا گفت وگوی مشروحی با حجت الاسلام والمسلمین محمدناصر سقای بی ریا، استاد حوزه و دانشگاه ترتیب دهیم که در ادامه به حضورتان تقدیم می شود که قسمت دوم و پایانی آن در ادامه از نظرتان می گذرد:
اساساً تمدن در چه محلی قابلیت زایش می یابد و برای آنکه تمدن نوین اسلامی متولد شود باید چه شرایطی را فراهم کرد؟
با توجه به مسائل مطرح شده قبلی؛ باید توجه داشت که فضای ایجاد تمدن، در یک فرآیند بلندمدت و مستمر شکل می گیرد. در مسیر تحقق تمدن، مؤلفه مهم، پایداری و اهتمام به ایجاد این رویکرد است. خستگی و کم صبری در مسیر ایجاد تمدن، این خواست را با چالش مواجه خواهد کرد. ما معتقدیم؛ تمدنی که ماهیت و شاکله اصلی آن مادی گرایی و لذّت جویی است نمی تواند باعث فلاح و رستگاری آدمیان باشد. رویکرد مادی گرایی صرف؛ همان معنایی است که قرآن کریم آن را در باب کافران به کار برده است. زمانی که به آنان گفته می شد خود را از دنیادوستی و دنیاپرستی رها نمایید؛ آنها می گفتند: «مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ»؛ یعنی؛ این زندگانی؛ چیزی نیست مگر این چند روزی که در این دنیا حضور داریم و می بایست در این مدت از تمامی لذّات بهره مند شویم. در حالی که مبانی اسلامی در باب ماهیت تمدنی یا ایجاد تمدن نوین اسلامی کاملاً متفاوت است با مبانی مادی گرایانه و برتری جویانه جهان غرب.
نتیجه مشهود این تمدن سلطه جویانه و متزّور جهان سکولار غرب در طول تاریخ، چیزی جز چپاول ثروت ها و منابع ملّت های دردکشیده و مظلوم نبوده است. داعیه داران تمدنی جهان و سردمداران زّر و زور، همگی بر این عقیده هستند که به منافع خود دست نخواهند یافت مگر با زیر پا گذاشتن ملّت ها و کشورهای دیگر.
شما اکنون ببینید؛ افرادی که مدعی اداره جهان و مدیریت جامعه بین المللی هستند؛ این حجم از ثروت و منابع را چگونه به دست آورده اند؟ و یا از چه راهی بر سایر ملّت ها حکومت می کنند؟ این قدرت و شوکت و هیبت از هیچ راهی حاصل نشده است مگر از راه فلاکت و بدبخت نمودن ملّت های مظلوم و تاراج ثروت های آنان. آیا می توان بر مبنای این مناسبات، خود را دارای تمدن و پرچم داری هدایت و رهبری جهانیان معرفی کرد؟
تمدن نوین اسلامی در مقابل این تمدن زر و روز قرار است چه رهاوردی برای بشریت داشته باشد؟
اعتقاد بر این است که تمدن نوین اسلامی، رویکردی قابل اتکاء در برابر این هجمه های چپاول گرانه و لاابالی گری های بین المللی است. نکته مهم در این فرآیند، این است که آیا امکان هماهنگی و یا تجمیع بین تمدن نوین اسلامی و سایر مکاتب فکری جهانی وجود دارد یا خیر؟ می بایست پاسخ داد که این امر امکان پذیر نخواهد بود. اساساً آرمان های این دو رویکرد قابل جمع نیستند. یکی طالب برابری و عدالت همگانی با ایثارگری و خدمت و دیگری خواهان استفاده حداکثری از تمامی منابع، ولو با زیر پا گذاشتن تمام اصول انسانی است. نکته دیگر این است که ما جدای از سایر ملل و مناسبات بین المللی نمی توانیم زندگی کنیم؛ همین امر است که اثرگذاری و اثربخشی تمدن نوین اسلامی را در عرصه جهانی موجه می کند. ما خواهان گسترش اصول و مفاهیم عقلانی و فطری در عرصه بین المللی هستیم و این امر در سایه تحقق آرمان های فطری و الهی میسور خواهد بود. تمدن نوین اسلامی قصور و کوتاهی های تمدن های موجود را برطرف، و گام های بشری را به سمت آرمان های وعده داده شده، استوارتر خواهد نمود.
جایگاه عقل در هستی شناسی و معرفت شناسی اسلامی چگونه تبیین شده است؟ آیا این مقؤلات؛ جدای از یکدیگر هستند؟
تاریخ تقابل عقل و وحی در مناسبات انسانی، به ادوار گذشته باز می گردد. در قرون وسطی و در دوران خفقان تحمیلی کلیسا بر جوامع اروپایی، دست اندرکاران کلیسا می گفتند پیروی و تبعیت از عقل، در شریعت کاری عبث و بیهوده است. کاردینال ها و اسقف های کلیسا می گفتند که هر چه شرع بیان کرده، می بایست بدون چون و چرا پذیرفت و هیچ شخصی حق ندارد علیه موازین شرعی؛ ولو با تأیید عقل؛ نظر یا ایده ای را بیان نماید. وقتی با این مناسبات به مبارزه با عقل گرایی برخاستند، عقلا و فضلای علم نیز، مسیر خود را از کلیسا و مراودات دینی جدا کردند. لذا اتفّاقی که در رُنسانس افتاد این بود که دانشمندان و فلاسفه، گفتند ما نمی توانیم با امور دینی، دنیا را بسازیم و بشر را به مراحل رشد و تکامل واقعی وارد کنیم. اربابان کلیسا نیز این مطلب را پذیرفتند و گفتند: اساس کار ما توجه به دل است؛ نه توجه به عقل!!! کم کم، بر اثر همین اهمالات، معارف و تعالیم الهی که سالیان متمادی توسط انبیای الهی(ع) برای ابنای بشر آورده شده بودند؛ به بوته فراموشی و نسیان سپرده شدند. پیشروی دانش پژوهان، در عرصه های گوناگون، همانند: روانشناسی و جامعه شناسی و اقتصاد و سیاست، همگی مزید بر علت شد تا اینکه اساساً مناسبات دینی از چارچوب های فکری و نظری نظام های تمدن ساز، جدا شدند. به طور مثال در آیین مسیحیت طلاق، بین زن و مرد، وجود نداشت؛ اما بعدها دیده شد که همین کلیسا؛ بر اساس هجمه های صورت گرفته این امر را مفهومی بشری و حق طبیعی برشمرد و آن را در دین مسیحیت جای داد.
فتح سنگرهای دینی با مواجهات عقلانی بشری در اروپا تا بدان جا ادامه یافت که مفهوم گرایش به همجنس و همجنس گرایی نیز در مرام و معاش مردم آن سامان، پذیرفته شد.
این رویکرد تقابلی به هیچ وجه در آیین شریف اسلام وجود ندارد. قرآن کریم خطاب به نبی مکرم(ص) می فرماید: «قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ». در اسلام، عقل می بایست به وجود خداوند گواه و شهادت دهد. در مسلک اسلام، عقل و دل در رسیدن به معرفت، همراه و همگام هستند. قرآن کریم استفاده از ابزار و دانش را در رسیدن به معنای حقیقی تعّبد و یگانه پرستی، مجاز برشمرده است. خصلت مهم مسلمانی، شناخت و عرفان خداوند متعال، با توجه به گزاره های عقلانی و فهم و درک صحیح است. احکام الهی، بعد از پذیرش عقلانی خداوند است که جنبه وجوب و تکلیفی می یابند. بنابراین شاکله اساسی تمدن سازی اسلامی، موردتأیید اصول عقلانی است.
آیا تفاوت بین هستی شناسی و معرفت شناسی نورد تایید مبانی دینی است؟
مختصات هستی شناسی و معرفت شناسی اسلامی، کاملترین و جامع ترین اصول دستیابی به این مفاهیم بُنیادی است. اساس هستی شناسی، یعنی رسیدن به مفهوم چگونگی و چیستی خلقت و آفرینش. علم فلسفه که یکی از علوم عقلانی است، در این میان، جایگاه اصلی و اساسی را دارا است. اسلام، علم فلسفه را مورد وثوق می داند چون در باب هستی شناسی، بحث و تحقیق دارد. اگر پرسش شود که آیا انسان می تواند به مبانی هستی شناسی واقف شود؟ پاسخ مثبت است. سرچشمه مباحث هستی شناسی، شناخت خداوند متعال است. این همان مفهومی است که انبیاء(ع) و معصومین(ع) بر آن اصرار و اِبرام، داشته اند. پرسش دیگر در این باب این است که آیا آدمی، امکان ورود به معرفت شناسی را نیز خواهد داشت یا خیر؟ که پاسخ این امر نیز، مثبت است. انسان با استمداد از عقل و تعالیم وحیانی در پرتو آموزه های الهی که برای هدایت انسان ها نازل شده اند و همچنین استفاده از تجربیات کشف شده شهودی، می تواند به مختصات معرفت شناسی، نائل آید. در پرتو این رویکرد، انسان خواهد توانست خود را در مسیر رشد و تعالی فکری و جسمی و معنوی قرار دهد. در واقع عقل مورد تأیید اسلام، از مناسبات وحیانی جدا نخواهد بود و این اصول وحیانی هستند که منابع شهودی را، اتقان خواهند بخشید.
پایان پیام/376
به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان، بررسی و تحلیل پروسه دستیابی به مختصات تمدن نوین اسلامی و نیز تشریح چرایی و چگونگی پیاده سازی این معنا در چارچوب فکری و نظری جامعه اسلامی، مقولاتی اند که ما را بر آن داشتند تا گفت وگوی مشروحی با حجت الاسلام والمسلمین محمدناصر سقای بی ریا، استاد حوزه و دانشگاه ترتیب دهیم که در ادامه به حضورتان تقدیم می شود که قسمت دوم و پایانی آن در ادامه از نظرتان می گذرد:
اساساً تمدن در چه محلی قابلیت زایش می یابد و برای آنکه تمدن نوین اسلامی متولد شود باید چه شرایطی را فراهم کرد؟
با توجه به مسائل مطرح شده قبلی؛ باید توجه داشت که فضای ایجاد تمدن، در یک فرآیند بلندمدت و مستمر شکل می گیرد. در مسیر تحقق تمدن، مؤلفه مهم، پایداری و اهتمام به ایجاد این رویکرد است. خستگی و کم صبری در مسیر ایجاد تمدن، این خواست را با چالش مواجه خواهد کرد. ما معتقدیم؛ تمدنی که ماهیت و شاکله اصلی آن مادی گرایی و لذّت جویی است نمی تواند باعث فلاح و رستگاری آدمیان باشد. رویکرد مادی گرایی صرف؛ همان معنایی است که قرآن کریم آن را در باب کافران به کار برده است. زمانی که به آنان گفته می شد خود را از دنیادوستی و دنیاپرستی رها نمایید؛ آنها می گفتند: «مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ»؛ یعنی؛ این زندگانی؛ چیزی نیست مگر این چند روزی که در این دنیا حضور داریم و می بایست در این مدت از تمامی لذّات بهره مند شویم. در حالی که مبانی اسلامی در باب ماهیت تمدنی یا ایجاد تمدن نوین اسلامی کاملاً متفاوت است با مبانی مادی گرایانه و برتری جویانه جهان غرب.
نتیجه مشهود این تمدن سلطه جویانه و متزّور جهان سکولار غرب در طول تاریخ، چیزی جز چپاول ثروت ها و منابع ملّت های دردکشیده و مظلوم نبوده است. داعیه داران تمدنی جهان و سردمداران زّر و زور، همگی بر این عقیده هستند که به منافع خود دست نخواهند یافت مگر با زیر پا گذاشتن ملّت ها و کشورهای دیگر.
شما اکنون ببینید؛ افرادی که مدعی اداره جهان و مدیریت جامعه بین المللی هستند؛ این حجم از ثروت و منابع را چگونه به دست آورده اند؟ و یا از چه راهی بر سایر ملّت ها حکومت می کنند؟ این قدرت و شوکت و هیبت از هیچ راهی حاصل نشده است مگر از راه فلاکت و بدبخت نمودن ملّت های مظلوم و تاراج ثروت های آنان. آیا می توان بر مبنای این مناسبات، خود را دارای تمدن و پرچم داری هدایت و رهبری جهانیان معرفی کرد؟
تمدن نوین اسلامی در مقابل این تمدن زر و روز قرار است چه رهاوردی برای بشریت داشته باشد؟
اعتقاد بر این است که تمدن نوین اسلامی، رویکردی قابل اتکاء در برابر این هجمه های چپاول گرانه و لاابالی گری های بین المللی است. نکته مهم در این فرآیند، این است که آیا امکان هماهنگی و یا تجمیع بین تمدن نوین اسلامی و سایر مکاتب فکری جهانی وجود دارد یا خیر؟ می بایست پاسخ داد که این امر امکان پذیر نخواهد بود. اساساً آرمان های این دو رویکرد قابل جمع نیستند. یکی طالب برابری و عدالت همگانی با ایثارگری و خدمت و دیگری خواهان استفاده حداکثری از تمامی منابع، ولو با زیر پا گذاشتن تمام اصول انسانی است. نکته دیگر این است که ما جدای از سایر ملل و مناسبات بین المللی نمی توانیم زندگی کنیم؛ همین امر است که اثرگذاری و اثربخشی تمدن نوین اسلامی را در عرصه جهانی موجه می کند. ما خواهان گسترش اصول و مفاهیم عقلانی و فطری در عرصه بین المللی هستیم و این امر در سایه تحقق آرمان های فطری و الهی میسور خواهد بود. تمدن نوین اسلامی قصور و کوتاهی های تمدن های موجود را برطرف، و گام های بشری را به سمت آرمان های وعده داده شده، استوارتر خواهد نمود.
جایگاه عقل در هستی شناسی و معرفت شناسی اسلامی چگونه تبیین شده است؟ آیا این مقؤلات؛ جدای از یکدیگر هستند؟
تاریخ تقابل عقل و وحی در مناسبات انسانی، به ادوار گذشته باز می گردد. در قرون وسطی و در دوران خفقان تحمیلی کلیسا بر جوامع اروپایی، دست اندرکاران کلیسا می گفتند پیروی و تبعیت از عقل، در شریعت کاری عبث و بیهوده است. کاردینال ها و اسقف های کلیسا می گفتند که هر چه شرع بیان کرده، می بایست بدون چون و چرا پذیرفت و هیچ شخصی حق ندارد علیه موازین شرعی؛ ولو با تأیید عقل؛ نظر یا ایده ای را بیان نماید. وقتی با این مناسبات به مبارزه با عقل گرایی برخاستند، عقلا و فضلای علم نیز، مسیر خود را از کلیسا و مراودات دینی جدا کردند. لذا اتفّاقی که در رُنسانس افتاد این بود که دانشمندان و فلاسفه، گفتند ما نمی توانیم با امور دینی، دنیا را بسازیم و بشر را به مراحل رشد و تکامل واقعی وارد کنیم. اربابان کلیسا نیز این مطلب را پذیرفتند و گفتند: اساس کار ما توجه به دل است؛ نه توجه به عقل!!! کم کم، بر اثر همین اهمالات، معارف و تعالیم الهی که سالیان متمادی توسط انبیای الهی(ع) برای ابنای بشر آورده شده بودند؛ به بوته فراموشی و نسیان سپرده شدند. پیشروی دانش پژوهان، در عرصه های گوناگون، همانند: روانشناسی و جامعه شناسی و اقتصاد و سیاست، همگی مزید بر علت شد تا اینکه اساساً مناسبات دینی از چارچوب های فکری و نظری نظام های تمدن ساز، جدا شدند. به طور مثال در آیین مسیحیت طلاق، بین زن و مرد، وجود نداشت؛ اما بعدها دیده شد که همین کلیسا؛ بر اساس هجمه های صورت گرفته این امر را مفهومی بشری و حق طبیعی برشمرد و آن را در دین مسیحیت جای داد.
فتح سنگرهای دینی با مواجهات عقلانی بشری در اروپا تا بدان جا ادامه یافت که مفهوم گرایش به همجنس و همجنس گرایی نیز در مرام و معاش مردم آن سامان، پذیرفته شد.
این رویکرد تقابلی به هیچ وجه در آیین شریف اسلام وجود ندارد. قرآن کریم خطاب به نبی مکرم(ص) می فرماید: «قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ». در اسلام، عقل می بایست به وجود خداوند گواه و شهادت دهد. در مسلک اسلام، عقل و دل در رسیدن به معرفت، همراه و همگام هستند. قرآن کریم استفاده از ابزار و دانش را در رسیدن به معنای حقیقی تعّبد و یگانه پرستی، مجاز برشمرده است. خصلت مهم مسلمانی، شناخت و عرفان خداوند متعال، با توجه به گزاره های عقلانی و فهم و درک صحیح است. احکام الهی، بعد از پذیرش عقلانی خداوند است که جنبه وجوب و تکلیفی می یابند. بنابراین شاکله اساسی تمدن سازی اسلامی، موردتأیید اصول عقلانی است.
آیا تفاوت بین هستی شناسی و معرفت شناسی نورد تایید مبانی دینی است؟
مختصات هستی شناسی و معرفت شناسی اسلامی، کاملترین و جامع ترین اصول دستیابی به این مفاهیم بُنیادی است. اساس هستی شناسی، یعنی رسیدن به مفهوم چگونگی و چیستی خلقت و آفرینش. علم فلسفه که یکی از علوم عقلانی است، در این میان، جایگاه اصلی و اساسی را دارا است. اسلام، علم فلسفه را مورد وثوق می داند چون در باب هستی شناسی، بحث و تحقیق دارد. اگر پرسش شود که آیا انسان می تواند به مبانی هستی شناسی واقف شود؟ پاسخ مثبت است. سرچشمه مباحث هستی شناسی، شناخت خداوند متعال است. این همان مفهومی است که انبیاء(ع) و معصومین(ع) بر آن اصرار و اِبرام، داشته اند. پرسش دیگر در این باب این است که آیا آدمی، امکان ورود به معرفت شناسی را نیز خواهد داشت یا خیر؟ که پاسخ این امر نیز، مثبت است. انسان با استمداد از عقل و تعالیم وحیانی در پرتو آموزه های الهی که برای هدایت انسان ها نازل شده اند و همچنین استفاده از تجربیات کشف شده شهودی، می تواند به مختصات معرفت شناسی، نائل آید. در پرتو این رویکرد، انسان خواهد توانست خود را در مسیر رشد و تعالی فکری و جسمی و معنوی قرار دهد. در واقع عقل مورد تأیید اسلام، از مناسبات وحیانی جدا نخواهد بود و این اصول وحیانی هستند که منابع شهودی را، اتقان خواهند بخشید.
پایان پیام/376
(Shabestan/Berbagai-Sumber-Lain/ABNS)
Posting Komentar